سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سوپرمن

جمعه 86/12/10 ::  ساعت 5:32 عصر


و عشق محکوم بود به تبعید به دورترین نقطه مغز یعنی فراموشی.

قلب تقاضای عضو عشق را داشت ولی همه اعضا با او مخالف بودند. قلب شروع به طرفداری از عشق کرد.

آهای چشم ، مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن رویش را داشتی.

آهای گوش ، مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی.

و شما پاها که همیشه موافق رفتن به سویش بودید...

حالا چرا با او این چنین مخالفید؟؟؟

همه اعضا روی بر گردادند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند. و تنها عقل و قلب در جلسه ماندند. عقل گفت: دیدی قلب ، همه از عشق بی زارند، ولی متحیرم با وجودیکه عشق بیشتر از همه تو را آزرده. چرا هنوز از او حمایت می کنی؟؟؟

قلب نالید و گفت: من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند


 نویسنده: محمدعلی دهستانی

نظرات دیگران


لیست کل یادداشت های این وبلاگ